# | ara | fas |
---|
1 | سوريا: تغريد من خط المواجهة في حلب | سوریه: توئیتهایی از خط مقدم آلپو |
2 | | جنان موسا، روزنامهنگاری است که به آلپوی سوریه برگشته و توئیتهای او از تشدید جنگ میان نیروهای دولت و مخالفین آنها حکایت دارد. |
3 | | توئیتهای ساده و شخصی او ارزیابی کوچکی از شرایط زندگی آدمهایی که در میانه جنگ گرفتار شدهاند در اختیار خواننده قرار میدهد. |
4 | الصحفية جنان موسى عادت إلى حلب في سوريا، وغردت تجاربها عن اشتداد الحرب بين مؤيدي ومعارضي الحكومة، وأعطت للقراء لمحة عن حياة أولئك الذين يعيشون في مرمى النيران. | موسا که گزارشگر سیار شبکه تلوزیونی الآن در دوبی است مشاهداتش را اینگونه بیان میکند: @jenanmoussa: بازگشت به آلپو و ملاقات با دوستان بسیار عالی است. |
5 | موسى المراسلة المتجولة لقناة “العين” العربية، التي تُبث من دبي بالإمارات العربية المتحدة، تلاحظ: | به نظر میرسد اوضاع شهر از دففه قبلی که اینجا بودم بهتر است. مردم به جنگ عادت کردهاند. |
6 | عظيم أن أعود إلى حلب، و ألتقي جميع الأصدقاء، المدينة يبدو أنها أجمل بكثير من آخر مرة كنت هنا، يبدو أن الناس بدأوا يتأقلموا مع الحرب. | صرف شام در آلپو با صدای خمپارههایی که همین نزدیکیها فرو میریزند در هم آمیخته: @jenanmoussa: حالا در آلپو وقت شام فرار رسیده. |
7 | العشاء في حلب كان مصحوبا بأصوات قذائف الهاون على بعد مسافة. | جوجه مکزیکی داریم همراه با صدای خمپارههایی که همین نزدیکی هستند. |
8 | إنه وقت العشاء هنا في حلب، لدينا دجاج مكسيكي، مع أصوات صدى مدافع الهاون على بُعد مسافة. | پس از گذر از شبی در شهر موسا با تعجب میگوید: @jenanmoussa: صبح در آلپو. |
9 | بعد ليلة في المدينة موسى تتساءل: | تا ساعت شش صبح نتوانستم بخوابم. |
10 | إنه الصباح في حلب لم أستطع النوم حتى الساعة السادسة صباحا، في كل مرة أغمض فيها عيني أتخيل القنابل تتساقط، إلهي كيف لا يصيب هذا الناس بالجنون؟ | هروقت چشمانم را میبستم تصور میکردم بمبها روی سرم میریزند. خدایا، چطور این آدمها دیوانه نمیشوند؟ |
11 | وفي حلب تزور الموقع الذي سقط فيه صاروخ اسكود في وقت سابق منذ 45 يوما. | در آلپو، او از مکانی بازدید میکند که حدود 45 روز قبل مورد اصابت موشک اسکاد قرار گرفته. |
12 | تغرد قائلة: | او توئیت کرده: |
13 | | @jenanmoussa: امروز صبح زود رفتم به مکانی که 45 روز پیش مورد اصابت موشک اسکاد قرار گرفت. |
14 | | شش نفر لای تختهسنگها مدفون شدند که هنوز کسی پیدایشان نکرده. |
15 | في وقت مبكر اليوم ذهبت إلى الموقع الذي سقط فيه صاروخ اسكود منذ 45 يوما، ما تزال 6 جثث مفقودة تحت الأنقاض. | جنان موسا، در آلپو، در مکانی که 45 روز قبل مورد اصابت موشک اسکاد قرار گرفت. عکس توسط jenanmoussa@ به اشتراک گذاشته شده است. |
16 | | @jenanmoussa: در آلپو پدری را دیدم که روی تخته سنگی نشسته بود و اشک در چشمانش جمع شده بود. |
17 | في حلب رأيت أبا يجلس على الأنقاض، الدموع في عينيه، مازال يبحث عن جثث ابنتيه الجميلتين وزوجته. | او هنوز به دنبال همسر و دو دختر زیبایش بود. |
18 | | @jenanmoussa: وقتی پیش آن مرد بودم یک دمپایی بچگانه و دستهای موی زنانه زیر آوار پیدا کرد. |
19 | بينما كنت معه وجد الأب نعال أطفال وحفنة من الشعر، (شعر امرأة) تحت الأنقاض، قال لي “يمكن أن تكون لزوجتي”. | به من گفت: “شاید مال زنم باشد.” علیرغم این شرایط استرسزا موسا شوخطبعی خود را حفظ کرده است: |
20 | بالرغم من الوضعية المجهدة، موسى تحتفظ بروح الدعابة: | @jenanmoussa: فعالان، اینجا در آلپو به من میخندند. |
21 | النشطاء هنا في حلب يضحكون مني، أنا في بعض الأحيان الوحيدة التي ترتدي سترة واقية من الرصاص في المنزل.. | گاهی وقتها من تنها کسی هستم که در خانه جلیقه ضد خمپاره میپوشد. آنها به صداهای جنگ عادت کردهاند. |
22 | لقد اعتادوا أصوات الحرب. | بعد بدون صرف شام به خواب میرود: |
23 | ثم تذهب إلى النوم بدون عشاء. | @jenanmoussa: ما امشب شام نخوردیم. دوش هم نگرفتیم. |
24 | لم يكن لدينا عشاء الليلة، أيضا لا استحمام، فهي ليست ضروريات في هذه المدينة، ليلة سعيدة للجميع. | چون در شهری مثل آلپو چنین کاری لزومی ندارد. شب همگی به خیر. |