Sentence alignment for gv-ara-20130509-29705.xml (html) - gv-fas-20130409-1866.xml (html)

#arafas
1سوريا: تغريد من خط المواجهة في حلبسوریه: توئیت‌هایی از خط مقدم آلپو
2جنان موسا، روزنامه‌نگاری است که به آلپوی سوریه برگشته و توئیت‌های او از تشدید جنگ میان نیروهای دولت و مخالفین آن‌ها حکایت دارد.
3توئیت‌های ساده و شخصی او ارزیابی کوچکی از شرایط زندگی آدم‌هایی که در میانه جنگ گرفتار شده‌اند در اختیار خواننده قرار می‌دهد.
4الصحفية جنان موسى عادت إلى حلب في سوريا، وغردت تجاربها عن اشتداد الحرب بين مؤيدي ومعارضي الحكومة، وأعطت للقراء لمحة عن حياة أولئك الذين يعيشون في مرمى النيران.موسا که گزارشگر سیار شبکه تلوزیونی الآن در دوبی است مشاهداتش را اینگونه بیان می‌کند: @jenanmoussa: بازگشت به آلپو و ملاقات با دوستان بسیار عالی است.
5موسى المراسلة المتجولة لقناة “العين” العربية، التي تُبث من دبي بالإمارات العربية المتحدة، تلاحظ:به نظر می‌رسد اوضاع شهر از دففه قبلی که اینجا بودم بهتر است. مردم به جنگ عادت کرده‌اند.
6عظيم أن أعود إلى حلب، و ألتقي جميع الأصدقاء، المدينة يبدو أنها أجمل بكثير من آخر مرة كنت هنا، يبدو أن الناس بدأوا يتأقلموا مع الحرب.صرف شام در آلپو با صدای خمپاره‌هایی که همین نزدیکی‌ها فرو می‌ریزند در هم آمیخته: @jenanmoussa: حالا در آلپو وقت شام فرار رسیده.
7العشاء في حلب كان مصحوبا بأصوات قذائف الهاون على بعد مسافة.جوجه مکزیکی داریم همراه با صدای خمپاره‌هایی که همین نزدیکی هستند.
8إنه وقت العشاء هنا في حلب، لدينا دجاج مكسيكي، مع أصوات صدى مدافع الهاون على بُعد مسافة.پس از گذر از شبی در شهر موسا با تعجب می‌گوید: @jenanmoussa: صبح در آلپو.
9بعد ليلة في المدينة موسى تتساءل:تا ساعت شش صبح نتوانستم بخوابم.
10إنه الصباح في حلب لم أستطع النوم حتى الساعة السادسة صباحا، في كل مرة أغمض فيها عيني أتخيل القنابل تتساقط، إلهي كيف لا يصيب هذا الناس بالجنون؟هروقت چشمانم را می‌بستم تصور می‌کردم بمب‌ها روی سرم می‌ریزند. خدایا، چطور این آدم‌ها دیوانه نمی‌شوند؟
11وفي حلب تزور الموقع الذي سقط فيه صاروخ اسكود في وقت سابق منذ 45 يوما.در آلپو، او از مکانی بازدید می‌کند که حدود 45 روز قبل مورد اصابت موشک اسکاد قرار گرفته.
12تغرد قائلة:او توئیت کرده:
13@jenanmoussa: امروز صبح زود رفتم به مکانی که 45 روز پیش مورد اصابت موشک اسکاد قرار گرفت.
14شش نفر لای تخته‌سنگها مدفون شدند که هنوز کسی پیدایشان نکرده.
15في وقت مبكر اليوم ذهبت إلى الموقع الذي سقط فيه صاروخ اسكود منذ 45 يوما، ما تزال 6 جثث مفقودة تحت الأنقاض.جنان موسا، در آلپو، در مکانی که 45 روز قبل مورد اصابت موشک اسکاد قرار گرفت. عکس توسط jenanmoussa@ به اشتراک گذاشته شده است.
16@jenanmoussa: در آلپو پدری را دیدم که روی تخته سنگی نشسته بود و اشک در چشمانش جمع شده بود.
17في حلب رأيت أبا يجلس على الأنقاض، الدموع في عينيه، مازال يبحث عن جثث ابنتيه الجميلتين وزوجته.او هنوز به دنبال همسر و دو دختر زیبایش بود.
18@jenanmoussa: وقتی پیش آن مرد بودم یک دمپایی بچگانه و دسته‌ای موی زنانه زیر آوار پیدا کرد.
19بينما كنت معه وجد الأب نعال أطفال وحفنة من الشعر، (شعر امرأة) تحت الأنقاض، قال لي “يمكن أن تكون لزوجتي”.به من گفت: “شاید مال زنم باشد.” علی‌رغم این شرایط استرس‌زا موسا شوخ‌طبعی خود را حفظ کرده است:
20بالرغم من الوضعية المجهدة، موسى تحتفظ بروح الدعابة:@jenanmoussa: فعالان، اینجا در آلپو به من می‌خندند.
21النشطاء هنا في حلب يضحكون مني، أنا في بعض الأحيان الوحيدة التي ترتدي سترة واقية من الرصاص في المنزل..گاهی وقت‌ها من تنها کسی هستم که در خانه جلیقه ضد خمپاره می‌پوشد. آن‌ها به صداهای جنگ عادت کرده‌اند.
22لقد اعتادوا أصوات الحرب.بعد بدون صرف شام به خواب می‌رود:
23ثم تذهب إلى النوم بدون عشاء.@jenanmoussa: ما امشب شام نخوردیم. دوش هم نگرفتیم.
24لم يكن لدينا عشاء الليلة، أيضا لا استحمام، فهي ليست ضروريات في هذه المدينة، ليلة سعيدة للجميع.چون در شهری مثل آلپو چنین کاری لزومی ندارد. شب همگی به خیر.