# | fas | spa |
---|
1 | مصر: “به معنای واقعی کلمه، عبور گلوله از روی شانهام را دیدم” | Egipto: “Sentí literalmente pasar una bala sobre mi hombro” |
2 | مصعب الشامي، عکاس-خبرنگار مصری که جرات کرده بود وارد منطقه رابعة العدوية شود به سمتش شلیک شد و گلوله درست از روی شانهاش رد شد. رابعة العدوية در قاهره مصر، محلِ تجمع موافقان مُرسیست که امروز به شکل خشونتآمیزی پراکنده شدند. | Al reportero gráfico egipcio Mosa'ab Elshamy le dispararon, le pasaron balas sobre los hombros y le robaron su equipo al ingresar con valentía a Rabaa Al Adawiya, donde una acampada a favor de Morsi fue dispersada violentamente ayer en El Cairo. |
3 | او تجربه شخصیش را در یک سری توییت پیوسته به اشتراک میگذارد تا ما نگاهی دزدکی به تحصن امروز صبح اخوانالمسلمین در شهر نصر بیندازیم. رسیدن به تحصن رابعه بخش آسان ماجرا بود: | Al relatar su experiencia en una serie de tuits, Elshamy nos permite echar un vistazo a lo que ocurrió durante la evacuación de la acampada de la Hermandad Musulmana en Ciudad Nasr la mañana del 14 de agosto. |
4 | دود سیاه بیشتری از رابعه بلند شده است. | Llegar a la acampada de Rabaa fue la parte más fácil: |
5 | عملا از هرنقطهای در شهر نصر قابل مشاهده است. | El humo negro sigue dispersándose desde Rabaa. |
6 | او سپس با گاز اشکآور مواجه میگردد: | Prácticamente se puede ver desde cualquier lugar en Ciudad Nasr. |
7 | بالاخره وارد رابعه شدم. گاز اشکآور غیر قابل تحمل است. | Una vez allá, tuvo que lidiar con los gases lacrimógenos: |
8 | او وحشتی را که مشاهده کرده بود عکاسی کرد و در آلبومی در فلیکر به اشتراک گذاشت. | La escena de horror que presenció se muestra en una galería de fotografías que él comparte en Flickr. |
9 | [هشدار: شاهد عکسهایی از اجساد در سردخانه هم هستید] منطقه درگیر رابعه، شبیه منطقه جنگی بود. | [Advertencia: algunas fotografías son gráficas, sobretodo las de los cuerpos en la morgue]. |
10 | درگیریها از شش ساعت قبل تا الان ادامه دارد. | Las imagenes en Rabaa son como las de un campo de batalla. |
11 | الشامي، از نزدیک با تکتیراندازها مواجه میشود: | Los enfrentamientos, que aún continúan, llevan ya seis horas. |
12 | بدترین قسمت این است که نمیشود فهمید تیرها از کدام سمت شلیک میشوند. | |
13 | پشت نزدیکترین جای ممکن پناه میگیرید و امیدوارید که بهترین جا باشد… | |
14 | او همچنان از دور از تشدید درگیریها عکس میگیرد: | Elshamy tiene un encontronazo con los francotiradores: |
15 | تشدید درگیریها در رابعه یک گلوله از روی شانهاش میگذرد. | Pero él sigue ahí, presionando el click de su cámara a medida que los enfrentamientos se intensifican: |
16 | او توییت میکند: | Los enfrentamientos en Rabaa se intensifican… |
17 | یک گلوله واقعی از روی شانهام رد شد. | Una bala pasa por encima de su hombro. |
18 | صدای وزوزی شبیه وزوز یک پشه غولآسا شنیدم که با سرعت نور رد شد. | |
19 | خیلی ترسناک بود. | Él tuitea: |
20 | به همین دلیل و به دلیل تیراندازی مداوم پشت سرش، الشامي تصمیم میگیرد برگردد: | |
21 | این قضیه و سه گلولهای که از پشت سرم رد شد نشانههای برگشت من بود. | |
22 | اما اینجا پایان ماجرا نبود. در راه برگشت اراذل و اوباش منطقه، وسایلم را دزدیدند. | Tras esa experiencia, y con esquirlas de plomo en su espalda, Elshamy decide que es mejor terminar su jornada: |
23 | خوشبختانه کارت حافظهام را در جورابم نگه داشته بودم. | Sin embargo ese no fue el final de su día: |
24 | عکسهای الشامی را از درگیریهای امروز روی فلیکرش از دست ندهید. | No dejen de ver las fotografías de los enfrentamientos de hoy tomadas por Elshamy en su cuenta de flickr. |